admin
مدیر کل
ارسالها : | 290 |
عضويت: | 11 /8 /1391 |
محل زندگي: | 1 |
سن: | 64 |
ميزان امتياز :
تشکرها : | 18 |
تشکر شده : | 293 |
|
من و چادرم
حمله شدیدی صورت گرفته بود اوضاع مجروحین به شدتوخیم بوددر بین آنها وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بودرگهایش پاره پاره شده بود وخونریزی شدیدی داشتبرای جراحی آماده اش کردمدکتر اشاره کرد تاچادرمرا بردارم تا راحت تر جابجایش کنماز کنارش که رد شدم به سختی گوشه چادرم را گرفتوبریده بریده .سخت گفت :من دارم میروم که تو چادرت را بر نداریما برای این چادر داریم میرویمچادرم در مشتش بود که شهید شد
|
سه شنبه 29 مهر 1393 - 00:46
|
|