سلام ای بهترین کلام و ای کلام بهترین
همیشه تو بال ما حرف می زدی و اینبار من می خواهم با تو حرف بزنم. می دانم. می دانم و شرمسارم
من هیچ وقت آنچنان که شایسته ی عظمت توست، به گفته هایت توجهی نکرده ام. اما تو همیشه مشتاق من بوده ای.
مشتاق بودی که رحمت خدا را بر من نازل کنی
آنجا که گفتی
مشتاق بودی که هدایت شدم. هدی و رحمة للمؤمنین
مشتاق بودی که ارزشمند باشم. گفتی عفیف باشند تا ارزش آنها شناخته شود و کسی مزاحمشان نشود
تو به من اشتیاق داری و من به سعادت خودم بی میل هستم. که اگر به وجود خویش اهمیت می دادم، تو را مهجور نمی گذاشتم. تویی که دستگیر دنیا آخرت منی.
اگر خو.یش را دوست می داشتم، تن خویش را هیزم آتش قهر الهی نمی ساخت. خویش را برای غیر نمی آراستم و حرمت خالق زیر پا نمی گذاشتم.
اگر بر خویش رغبت داشتم، گوشت مردار نمی خوردم و از غیبت بیزاری می جستم. سر به کار خویش وامیداشتم و در امور دیگران تجسس نمی کردم. که تو سعادت دین و دنیای من را در این می دانستی اما...
من درونم را از گوشت برادران مرده آکندم!
شبهای قدر تو را بر سر می گیرم تا رحمت خداوند را بر خویش نازل کنم . کاش یادم بماند و همیشه بر سر بگیرمت تا جاذب رحمت الهی باشی و مانع باران وسوسه های شیطانی
کاش یادمم بماند تو همیشه می توانی شفاعتم کنی. تنها من هستم که باید به سوی تو برگردم. تو که همیشه در انتظار من هستی
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّـهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّـهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا ﴿٦٤نساء﴾
دلنوشته اختصاصی وبلاگ حریم آسماتی