سلام علیکم
شاید خیلی از شما با آدم هایی برخورد کرده باشین که میگن اگه جمهوری اسلامی اجباری توی مساله حجاب نداشت و همه چیز آزاد بود دیگه مسائل جنسی و... عادی میشد و همین محدودیتها باعث شده که مردم عطش داشته و به دنبال این نوع کارها باشند و مثالی که احیانا به شما میزنند اینکه در دوره شاه مکانهایی مثل کاباره ها بود که مردم به اصطلاح خودشون رو ارضا میکردند ....
البته باید گفت این طرز فکر مختص به مردم عادی و عوام نیست بلکه یه نظریه بین روانشناسان و تئوری پردازان غربه در ادامه چند نمونه از این نظریه ها را اورده و به آن پاسخ می دهیم :
فرويد ميگويد،ناکاميها معلول قيود اجتماعي است و پيشنهاد ميکند که تا ممکن است بايد غريزه را آزاد گذاشت تا ناکامي و عوارض ناشي از آن پيش نيايد
برتراند راسل در جواب اين سئوال که: آيا شما عقيده داريد انتشار موضوعهاي منافي عفت علاقه مردم را به آنها زياد نميکند؟ جواب ميدهد: "علاقه مردم نسبت بدانها نقصان مييابد. فرض کنيد چاپ و انتشار کارت پستالهاي منافي عفت مجاز و آزاد گردد، اگر چنين چيزي بشود اين اوراق براي مدت يکسال يا دوسال مورد استقبال واقع شده سپس مردم از آن خسته ميشوند و ديگر کسي حتي به آنها نگاه هم نخواهد کرد."
و اما پاسخ :
اسلام نيز با ناکامي و ناکامي جنسي مخالف است و به داشتن، عوارض وخيم و ناگواري اعتقاد دارند و مبارزه با اقتضاي غرايز در حدودي که مورد نياز طبيعت است غلط است، بنابراين راه ارضاي جنسي را از راه منطق و شرع باز كرده و ارزش و جايگاه خاصي بدان بخشيده است، ولي تأمين غريزه جنسي را از راه غيرمشروع به صلاح فرد و جامعه نميداند و براي ارتكاب آن حدّ قائل شده است.اينکه راسل ميگويد:" اگر پخش عکسهاي منافي عفت مجاز بشود پس از مدتي مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد، درباره يک عکس بخصوص و يک نوع بيعفتي صادق است. ولي در مورد مطلق بيعفتيها صادق نيست يعني از يک نوع خاص بيعفتي خستگي پيدا ميشود. ولي نه بدين معني که آتش و عطش روحي زبانه ميکشد و نوعي ديگر را تقاضا ميکند و اين تقاضا هرگز تمام شدني نيست".راسل در کتاب زناشويي و اخلاق اعتراف ميکند که عطش روحي در مسائل جنسي غير از حرارت جسمي است، آنچه با ارضاء تسکين مييابد حرارت جسمي است نه عطش روحي.حاجتهاي طبيعي بر دو قسم است: يک نوع حاجتهاي محدود و سطحي است؛ مثل خوردن و خوابيدن. در اين نوع از حاجتها همينکه ظرفيت غريزه اشباع و حاجت جسماني مرتفع گردد، رغبت انسان هم از بين ميرود و حتي ممکن است به تنفر و انزجار مبدل گردد. ولي يک نوع ديگر از نيازهاي طبيعي، عميق و دريا صفت و هيجانپذير است مانند پول پرستي و
جاهطلبي.غريزه جنسي داراي دو جنبه است، از نظر حرارت جسمي از نوع اول است ولي از نظر تمايل روحي دو جنس به يکديگر چنين نيست.بهطور مثال،هر جامعهاي از لحاظ خوراک مقدار معيني تقاضا دارد، و تا ميزان معيني اشباع ميشود. اما درباره ارضاي حسّ مال پرستي و پول پرستي حدي را نميشناسد و در اين ارتباط اشباعي وجود ندارد.جاه طلبي بشر هم از همين قبيل است، ظرفيت بشر از نظر جاه طلبي پايان ناپذير است، هر فردي هر مقام اجتماعي و هر پست عالي را که بهدست آورد باز هم طالب مقام بالاتر است.غريزه جنسي دو جنبه دارد. جنبه جسماني و جنبه روحي، از جنبه جسمي محدود است ولي از نظر تنوع طلبي و عطش روحي که در اين ناحيه ممکن است به وجود آيد شکل ديگري دارد. اين نوع از عطش که هوس ناميده ميشود ارضاء شدني نيست.بهطور کلي در طبيعت انساني از نظر خواستههاي روحي، محدوديت در کار نيست، انسان روحاً طالب بينهايت آفريده شده است. وقتي هم که خواستههاي روحي در مسير ماديات قرار گرفت به هيچ حدي متوقف نميشود.اشتباه کردهاند کساني که طغيان نفس اماره و احساسات شهواني را تنها معلول محروميتها و عقدههاي ناشي از محروميتها دانستهاند. همانطور که محروميتها سبب طغيان و شعلهور شدن شهوات ميگردد، پيروي و اطاعت و تسليم مطلق نيز سبب طغيان و شعلهور شدن آتش شهوات ميگردد.امثال فرويد از يک طرف غافل ماندهاند.اشتباه فرويد و امثال او در اين است که پنداشتهاند تنها راه آرام کردن غرايز، ارضاء و اشباع بيحد و حصر آنها است. اينها فقط متوجه محدوديتها و ممنوعيتها و عواقب سوء آنها شدهاند و مدعي هستند که قيد و ممنوعيت، غريزه را عاصي و منحرف و سرکش و ناآرام ميسازد، طرحشان اين است که براي ايجاد آرامش اين غريزه، بايد به آن آزادي مطلق داد. آن هم بدين معني که به زن اجازه هر جلوهگري و به مرد اجازه هر تماسي داده شود.اينها چون يک طرف قضيه را خواندهاند توجه نکردهاند که همانطور که محدوديت و ممنوعيت، غريزه را سرکوب و توليد عقده ميکند، رها کردن و تسليم محض در برابر تحريکات و تهيجات نيز آنها را ديوانه ميسازد.