═════════ ೋღ❤ღೋ ═════════
نشسته بودم تو خونه
گوشیم دستم بود مشغول بودم
تلفن زنگ زد و مامانم بلند گفت (غزال مادر پاشو تا قطع نشده ببین کیه)
رفتم تلفن و برداشتم ... اشتباه گرفته بود .... اعصابم بهم ریخت که مادرم برای یک تماس اشتباه
اینقدر حساسیت به خرج داده
گذشت ... در خونمون زده شد و داداشم با شدت از پشت کامپیوتر بلند شد تا در رو باز کنه ... مادرم گفت چته آروم تر ... برادر گفت ممکنه دوستم باشه اومده جزوه بده
وقتی برگشت گفتم یعنی انقدر جزوه می ارزید پای خودتو داغون کنی ... چند ثانیه دیر تر باز میکردی فرار نمیکرد که
گفت نه این زود میزاره میره
--------------------------------------------------
نشسته بودم تو خونه
گوشیم دستم بود مشغول بودم
تلویزیون روشن بود و اذان داد . مامانم بلند گفت (غزال دخترم فکر نمیکنی صدای تلویزیون خیلی بلنده؟)
کنترل و برداشتم و صداشو کم کردم ... اشتباه گرفته بود .... اعصابم بهم ریخت که صدا و سیما برای یک تماس اشتباه خدا اینقدر حساسیت به خرج داده
گذشت ... پدرم به داداشم گفت پاشو اذانه . داداشم گفت باشه بابا الان ...حالا وقت هست
وقتی گذشت گفتم یعنی انقدر جزوه می ارزید پای خودتو داغون کنی ... ولی خدا که داره زنگ میزنه میگی الان ...
گفت نه اون زود میزاره میره ... ولی خدا حالا هست
دلم شکست... خدا مثه مهمونی که اومده باشه مهمونی با کلی هدیه و کادو ... دم در ... تنها ایستاده و چند بار زنگ میزنه و ......
زود هم نمیزاره بره و امید داره پاشیم پای خودمونو داغون کنیم در و به روش باز کنیم
ولی میکنیم؟
الله اکبر ....
داره اذان میگه ... یه یاعلی 10 دقیقه نماز و بعدش اینترنت
آره این بهتره ... خداییش خدا خیلی غریبه
یاعلی اکبر :)
═════════ ೋღ❤ღೋ ═════════