میترسم از روزهای که بی یاد شما می گذرد.
آن لحظه ای که فراموش کنم شما حواستان همیشه به ماست.
آن زمان که لطف و مهربانی شما زخاطر ببرم، که اگر دمی از ما برداشته شود نابودیم
می ترسم از آنی که بی پروا به سوی خطا می روم و فراموش می کنم شما به نگاه می کنید و غصه میخورید.
وای که چقدر شما با بی عملی هایم رنجیدید و من نفهمیدم.
چقدر شما منتظر بودید و من نبودم.
روزها می آیند و می روند
روزها هفته میشوند، هفته ها، ماه
و همینطور میگذرد سال ها.
و من و ما فقط گاهی یاد دردهای شما هستم.
امسال با جمعه شروع شد، درست، با جمعه تمام می شود درست و حتی روز میلاد شما جمعه است باز هم درست.
با برکت است امسال حتما.
اما جمعه ای که شما می آیید، نمی آید تا ما منتظر نباشیم.
انتظار سخت است و شما از همه منتظرترید و ما غافل.
به قول با معرفتی
امروز هم خدا در دفترش غیبتت را موجه کرد
وای بر من اگر دلیل موجه بودن غیبتت باشم.
باید منتظر باشیم.
منتظــــــــــــــــــــــر
اگر غبار سرد من ابریست بر خورشید عالمین ، ای باد بیا ببر این وجود بی وجود را