گاهي دست به دامن حجاب كه مي شوم
يادم مي رود هرزگي اين همه گناه را كه آميخته در چشم رهگذران دو دو زنان به سمتم هجوم مي آورد
يادم ميرود هواي ناپاكي پليد سيرتان كه به هواي لذت ، امنيتم را از ان خود مي كنند
و دلهره و هراس را به من هديه مي دهند و سرخي گونه هايم را به سخره مي گيرند و شرم نگاهم را به ناز تعبير مي كنند
و من...... .