من در این شهر هیاهو و تنش به کدامین سبد از خوبی ها دل خوش باشم و لب خندان؟ در همین شهر که مردم دگر مرز ندارند با هم همه با هم محرم... همه هم یاور و غم خوار شدند!! همه یک دایه ی مهربانترند از مادر... آنقدر یاور و غم خوار شدند که دگر حرمت زن بودن و دختر بودن همه از یاد برفت همه اش خاطره شد... یاد آنروز بخیر که ز شرم نگه نا محرم دست و پا سست میشد و نگاه می دزدیدند ز هم.... آن همه شرم و حیا به کجا پر بکشید؟ دگر امروز نگاه بی مرز عادت آدم هاست چادر و روسری و عفت را فقط در دفتر کاهی خاطرات خواهی دید پوشش ما بدل شد به عروسک واری ما عروسک شده ایم منتظر مانده کسی دست درازی کند و همه ی عقده ی ایامش را رویمان خالی کند با عروسک های شهر بازی کند... دگر از اندیشه ی نو خبری نیست هان چرا هست!!! هر روز مدل مو و آرایش نو می آفرینیم تا عروسک بودنمان بیشتر نمایان شود کاش به خودمان بیاییم ما همانیم که خالق بر آفرینشمان بر خودش احسنت گفت...
با تشکر از خانم کامل که این متن را برای ما ارسال کردند
شما هم برای ارسال متن از حجاب دور و بر شما چه خبر ... اینجا کلیک کنید