آن روز قشنگ
روز بسیار زیبایی بود
آه ببخشید سلام نکردم ....
روز زیبایی بود ... اون روزی که به عنوان بانوی ارشد کشور معرفی شدم
همه چی آماده بود
خودمو حسابی آراسته کرده بودم برا مراسم
خونوادم شور خاصی داشتن و بیشتر از اونا خود من
تو دلم غوغایی بود
همه کله گنده ها برا مراسم میومدن... خونه رو کلی آب و جارو کرده بودیم و آماده
یه سره میرفتم جولو آینه ببینم خوبم یانه
بابام سر تا پامو خریدارانه نگاه میکرد و مامانم دل تو دلش نبود
بخدا که بانوی ارشد یه کشور کم چیزی نیست.... همه دیگه یه توقعی ازت دارن
خیلی ها ازت حساب میبرن...
و اینکه باید بیشتر مراقب اعمال خودت باشی
تازه معرفم میشی
آرزوی هر کسیه ....
و این آرزو برای من محقق شده بود
کلی عطر و ادکلان خالی کرده بودم و کلی به دور و اطرافم سپرده بودم آبرو داری کنن
مهمونا اومدن
روز بی نظیر و از یاد نرفتنی ای بود
و من به مقام خودم نائل شدم :)
-----------------
همون روزی که مادرم برایم چادر خریده بود :)