آخه چرا ؟؟؟؟

سلام

اول نوشت :این یه خاطره واقعیه خوب بخونیدش

---------------------------------------------------------------

می گفت تو این همه سال که از خدا عمر گرفتم خیلی امام حسین و دوس داشتم اما هیچ روضه ای نمی رفتم همش خونه می موندم همین امسالم نرفتم تا اینکه شب عاشورا گفتم برم یکی از این حسینیه های شهر روضه گوش بدم ....... همینکه رفتم تو حسینیه یه جوریم شد آخه هم  اولین بارم بود و هم اینکه یه جورایی به خاطر حجابم از بقیه متمایز بودم با خودم گفتم حالا یه شبه دیگه هر چی باداباد رفتم یه گوشه نشستم یه خورده اونورترم چندتا دختر جوون هم سن و سال خودم نشسته بودن که خیلی هم با حجاب بودن اونارو که دیدم یه خورده از خودم خجالت کشیدم ..... قران و خوندنو نوبت به روحانی رسید که سخنرانی کنه همینکه شروع شد دیدم اون چند نفر شروع کردن به صحبت کردن گفتم خب جوونن دیگه الان تموم میکنن اما چند وقت که گذشت دیدم نه تنها تموم نکردن بلکه شروع کردن به ختدیدن اونم نه لبخند قشنگ قه قهه می کردن یه هو دلم هوری ریخت پایین بابا شب عاشوراست اونوقت خنده!!!!!!!! با صدای بلند!!!!!! یه نگاه به خودم انداختم یه نگاه به چادر و حجاب سختی که اونا داشتن ......با خودم گفتم عجب اشتباهی کردم اومدم بیرون خونه میموندم دیگه .......

---------------------------------------------------------------------

پی نوشت 1: خاطره طولانی بود مخلص کلام و نوشتم

پی نوشت 2: آخه خواهر من که حجاب داری و ادعا میکنی حزب اللهی و امام حسینی هستی خنده شب عاشورا اونم وسط مجلس آحه نمیگی چهار نفر دارن نگاهت میکنن و اینو به حساب حجاب و دینت مینویسن آخه نمیگی این بنده خدا دیگه پاش از روضه امام حسین بیفته پای تو هم گیره اصلا اینا به کتار آخه نمیگی اون قکر میکته همه ی چادری ها اینجورین و دیگه تا 2کیلومتری حجابم نمیاد.......

پی نوشت 3 : خدایا همه رو به راه راست هدایت کن و به هممون بفهمون که من با هر تیپ و لباسی که هستم نماینده یه طیف بزرگ از هم لباسی هام هستم کاری نکنم که اون طیف رو پیش همه خراب کنم ......خصوصا اگه اون طیف اسلام و حزب الله باشه

منبع : حریم آسمانی