با سلام
غریزه از ویژگی هایی است که در وجود آدمی نهاده شده
و چیزی که که آدمی را از حیوانات تمییز میدهد کنترل همین غرایز است
دختر و پسر از سن معینی که آن را سن بلوغ مینامیم، در میان خود تمایل و تجاذبی احساس میکنند که از ذات و فطرت و درون و نهاد آنها، بر میخیزد. این تمایل و تجاذب، غیرواقعی و کاذب نیست. با ریاکاری و دغلبازی، ابراز نمیشود. بلکه متن حقیقت و عین واقعیت است. و هیچگونه تصنع و تقلیدی در آن راه ندارد.
دختر و پسر از خیابانی که هزاران مغازه و فروشگاه و هنرکده و آموزشگاه دارد، عبور میکنند. و هزاران انسان و دکانو ابراز و اجناس را میبینند، ولی نگاه آنها به همه آنها عادی است. و بیتفاوت از کنار همه، میگذرند. و اگر فکرشان، مشغول خرید گوشت و سبزی یا حل کردن مسئله ریاضی یا امور خیاطی و آشپزی باشد، همه آنها را میبینند. و به فکر خود ادامه میدهند. ولی اگر در این میان، به مغازه گلفروشیای که گلهای زیبای خود را منظم و مرتب چیده است، برخورد کنند، در آنجا اندکی توقف و تأمل میکنند. و به مقدار لحظاتی کم یا زیاد، از افکار مغزی خود، منصرف و منحرف میشوند. و بدون شک، همین احساس را در درجه بسیار شدیدتری، نسبت به دیدن جنس مخالف دارند. زیرا گل را تا آنجا میخواهند که باصره و شامه ایشان، نه بسیار دور باشد. و نه بسیار نزدیک، به حدّی که به چشم و بینی آنها بچسبد. و نیز گل را تا زمانی دوست دارند که پژمرده نشده است. و این زمان، چند ساعت و حداکثر چند روزی، بیش نیست. در صورتی که تمایل و تجاذب دو جنس مخالف به یکدیگر، بسی قویتر و طولانیتر از اینها است.
در اینجا، دختر مسلمان میگوید: طبق غریزه جنسی و خواست درونیم، میخواهم. و باید این تمایل و تجاذب را عینیت بخشم. و روزی، با مردی همسر شوم، و تشکیل خانواده دهم. ولی، اولاً تا زمانی که مشغول تحصیل و آموختن خیاطی و آشپزی و کمک به پدر و مادر هستم، نمیخواهم آنی از فکری که دارم، منحرف شوم. و جواب خواستگاری بدهم. و ثانیاً زمانی که خواستم ازدواج کنم. و به تقاضای غریزهام پاسخ دهم، میخواهم گفت و شنود و عقد قرارداد، در منزل و با حضور پدر و مادرم، مخصوصاً پدرم که ولی شرعی من است، بوده باشد، نه در کوچه و بازار و اداره و خیابان. و من، برای اینکه این مقصود را به پسرانی که مرا، میبینند و حس تمایل و تجاذب آنها، تحریم میشود بفهمانم، اولاً ساده و عادی، حرکت میکنم تا حس تمایل آنها تحریک نشود. و ثانیاً لباس و پوشش بیشتر از پسران، به عنوان حجاب دارم تا به آنها بفهمانم: اگر قصد ازدواج با مرا دارید، باید به منزلم بیائید و در حضور پدر و مادرم، مقصد و پیشنهاد خود را اظهار کنید. اگر توافق کردیم، با یکدیگر ازدواج میکنیم. و اگر توافق نشد، هر یک به فکر پیدا کردن همسری دیگر میافتیم.
البته، چنانکه روشن است این اصل، عدم زینت و آرایشگری را برای پسر و دختر هر دو میرساند. و حتی به پسران هم میگوید:شما نباید با آرایش کردن و جلوه دادنِ خود در زمان و مکان و در شرایط و اوضاعی که قصد ازدواج ندارید، یا ازدواج کرده و همسر دارید، بدون جهت، حس تمایل و تجاذب دیگران را تحریک کنید. که قرآن مجید، چنانچه به زن مسلمان، دستور عفت و پاکدامنی میدهد، به مردان مسلمان هم، این دستور را میدهد و به رسول گرامیش چنین میفرماید:
«قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ»[نور / 30]
به مردان مؤمن بگو: دیده خود را فرو بندند. و دامن خود را حفظ کنند که این روش، برای آنها، پاکترو شایستهتر است. و خدا از کردار ایشان آگاه است.