loading...
حریم آسمانی | سایت تخصصی حجاب و عفاف
آخرین ارسال های انجمن
چادر خــاکی بازدید : 1039 1392/02/01 نظرات (1)

خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته

ای گلبن بوستان عفاف که شاخه های وجودت را در برگ های سبز حجاب  پوشانده ای! چه زیبا به برگ های حجابت روگرفته ای. هر برگ سبز پوشش دینی ات شاخه های وجود تو را از آزار رهگذر بیمه کرده است و طراوت وجمالت را پایدارتر ساخته است.

 

 

 

حســین عزتی بازدید : 1034 1391/02/30 نظرات (2)



برخی معتقدند این داستان واقعی است و جوان اول قصه علامه جعفری بوده است.

این هم داستان:

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت :

ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ...  می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ورژن جدید حریم آسمانی را چطور میبینید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1093
  • کل نظرات : 2057
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 627
  • آی پی امروز : 82
  • آی پی دیروز : 70
  • بازدید امروز : 1,374
  • باردید دیروز : 130
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 2,320
  • بازدید ماه : 5,197
  • بازدید سال : 33,928
  • بازدید کلی : 4,044,139
  • کدهای اختصاصی


    جشن تولد ستاره ها - حریم آسمانی


    کد بنر جشن ستاره ها

    همراهان حریم آسمانی






    PageRank


    آلکسا سایت حریم آسمانی


    حمایت می کنیم