دلم گرفته ، کمی روضه میخواهد
همیشه دلم هوای محرم و ماه رمضون داره ... دوستام مسخره م میکنن و میگن آخه ماه رمضون که انتظار کشیدن نداره ! چیه بابا هی روزه بگیر روزه بگیر ... گرسنگی بکش تشنگی بکش ! اونم توی این تابستونای گرم تهران ...
میگم دلم هوای محرم اربابو کرده ، میگن محرمو میخوای چی کار؟ آخه محرم که همش غمه ... همش غصه س ... همش گریه س ... همش مصیبته !!! خوشت میاد بشینی گریه کنی چشمات قرمز و کم سو بشه ؟!
هعــــــــــی خدا ! شاید حرفاشون برا خودشون درست باشه ... اما من با گریه های محرم و یاد تو توی ماه رمضون زنده م ... روزایی که وقتی توی شهرم قدم برمیدارم میتونم راحت تر نفس بکشم ...
روزایی که ضبط ماشینا بجای صداهای ناهنجار فقط صدای حاج محمود و پخش میکنن ...
روزایی که پسرا کمتر چشمشون کسی رو تو کوچه و خیابون دنبال میکنه ...
روزایی که دخترا ی شهرم واسه باطل نشدن روزه شون یا بخاطر حرمتی که واسه امام حسین ع قائلند ؛ روسری هاشونو جلوترمیکشد و آرایش کمتری میکنن ...
هرجند تو این سالها دیگه تو محرم آرایش تیره و لاک مشکی مد شده !!! ولی حداقل مانتو قرمز و صورتی و فسفریه شبرنگ نمیپوشن !!!
خدا دلم محرم میخواد ... خسته شدم از دیدن ساپورت پوش ها ... خسته شدم از دیدن بی حیایی تو خیابونا ... خسته شدم از موهای رنگ شده و زیبایی که ارزون به نمایش گذاشته میشن ... خسته شدم خدا !!!
دوتا راه دارم که حالمو بهتر میکنه ...
یا باید سرمو بکنم زیر برف و خودمو بزنم به بی خیالی ... نبینم چطور دخترا بی عفت تر میشن و پسرا بی غیرت تر ...
یا ...
یا باید وارد جنگ بشم و با سپاه دشمن درگیر بشم ... سخته اما شدنیه ... سخته چون میترسم منم یه روز برم تو سپاه دشمن !!! شاید بتونم حداقل به یه نفر اطلاعات درست بدم ... تصمیم با خودش همین که بفهمه راه چیه ... افتادنش توی چاه دیگه طبق اراده و میل خودشه !
برای همین به دعای اهل بیت نیاز دارم ... به دعای مادر که پشت سرم باشه مثه کوه ! قوی و محکمم کنه ... بازم مثه همیشه ته حرفم اسمه مادره ...
این روزهــا دلــم مانند پهلویتان شده مادر... میخواهم دستِ دلــم را بگیری دعایش کنی ...
آخر میگویند دعای مادر معجزه می کند ...