عاشق حضرت زهرا و مادر
از 4 سالگیم عاشق حضرت زهرا بودن رو حس کردم
بی نهایت عاشق عکسهای باحجاب خانوادگی و عاشق چادر مامانم بودم
مامانم برام مثله ستاره می درخشید هر وقت میومد توی مهد دنبالم
بی حد به مامانمو چادرش افتخار می کردم
5 سالم که شد از مامانم خاستم برام چادر مشکی بدوزه تا مثله بعضی از دوستام منم بخودم افتخار کنم با چادرم .
چون بنظرم چادر مشکی بی حد زیبا بود روی سرشون.
اما مامانم می گفت الان وقتش نیست.
(بعدها مامانم بهم گفتن :دوستنداشتم اذیت بشی و زده بشی .تو شور و شوق داشتی اما جمع وجور کردن چادر برات سخت بود.وگرنه من افتخارم می کنم)
هفت سالم بود.روز دوم دوم دبستانم چادر مشکی کیفیی رو که مادر بزرگم بهم هدیه داده بود تا هر وقت دیدم دوستدارم و میتونم سرش کنم.سرم کنم رو مخفیانه از مامانم بیرون درخونمون سرم کردم.
اونروز تو صف مدرسه چشمای هم مدرسه ای هام گرد شده بود .چند تا تکه درشت هم بهم انداختن.از نظر خودم البته.(ایششش نگاش کن)( این چرا اینشکلی شده؟)(حالم بهم میخوره از چادر اه اه)(واقعا چرا چادر سرش کرده؟)(اینو نگاش کن)
یکنفر اومد جلو بهم گفت چرا چادر سرت کردی؟
بلافاصله بهش گفتم عاشق چادرم هستم.و توی دلم گفتم چون عاشق حضرت زهرا هستم.
الان هر کس ازم می پرسه دیگه توی دلم نمی گم.با صدای رسا می گم.
تا چند وخت سر کردم ولی مامانم فهمید و با مهربونی در مورد اینکه بزار موقعه مناسبش برسه باهام حرف زدن . چون خودمم می دونستم سختمه قانع شدم ولی تا خود اول راهنماییم که چادرمو سر کنم. از نگاهای کوچه و بازار و اینکه چادر سرم نیست واقعا اذیت شدم.
الان 24 سالمه و 13 ساله که با تمام جونم چادرمو سر می کنم چه بیرون .چه در مهمانی های خونوادگی .
توی این سالها اتفاقاتی برای من و چادرم افتاده که هر کدوم قصه شنیدنی داره. و الان بیشتر از هر بار خدارو شاکرم که چادری هستم و بهش اعتقاد کامل قلبی دارم.
چادر مشکیمو از هر چیزی بیشتر دوست دارم
وقتی یک نویش را می خرم احساس می کنم با کلاس ترین پوشش رو برای خودم خریدم.
و وصف ناشدنیه.
این مطلب از سری مطالب جشن تولد چادری ها بود-با تشکر از کاربر عزیزی که برامون این مطلب رو ارسال کردند
شما هم میتونید از اینجا مطلب خودتون رو در اینباره ارسال کنید