مــن یـک زنــم!
نه جـنس دوم؛
نه یـک موجـود تـابـع؛
نه یـک ضــعیـفه؛
نه یـک تـابلوی نـقاشـی شده؛
نه یـک عروسـک مـتحـرک برای چـشـم چـرانی؛
نه یـک کـارگــر بـی مــزد تـمام وقـت!
.
بــاور داشــته باش؛
مـــن هـــم اگـــر بخـــواهم؛
مـیتوانم خیـانت کنم!
بی تفـاوت و بی احـساس باشـم!
بی مبالات وکثـیف باشم!
.
اگـر نبوده ام و نیـستم،
نخـواسته ام ونمــیخواهم!
چــون خــداوند خواسـت کـه من ریــحـانه باشم؛
.
مــن زنـم؛
بی هیــچ آلایشــی؛
حــتی بــی هــیچ آرایــشـی!
.
او خـواست مـن زن باشـم
.
کــه به دوش کــشم بار تــو را که مَـــردی!
و به رویــت نیــاورم که گـاه از تـ.ـ.ـو قـوی تــرم!
آری...مــن زنـــم!
.
همچــنان به تــو اعتــماد خواهـم کرد؛:+1
عـــشــق خــواهم ورزیــد؛
.
به مــردانگـی ات خـواهم بالیـد؛
با تـمام وجــود از تـو دفـاع خــواهم کـرد؛
پـشــتیـبانت خـواهم بود...
.
و تــــو ؛
فقــط مـــرد بـمان