دلنوشتی برای یک بانو

به مناسبت تولد حضرت معصومه و روز دختر

بانو فاطمه ی معصومه س !
برای عاشقیت همین بس که همنام "سر المستودع فیها " هستی ... چه کنیم که بیشتر از عاشقی نداریم که تقدیمت کنیم ، چرا که نه تنها همنام زهرای اطهری ، بلکه از نسل و خون و حیات طیبه اش هستی ...
بانو ... زیارت قبرت شده بهانه ای که به دست گرفته ام برای ورود به بهشت ... اما چه باک از جهنم ... اگر دله تو از ما گرفته باشد ، بهشت برین هم مرا آتش است ...
روز تولدتان را روز ما نامیده اند ... ما دختران شیعه !!! روزمان را با نام تو گره زدند تا بفهمیم زندگیمان را باید شبیه زندگیت کنیم... زندگی دخترانه مان را ...
اما...چه بگویم از درد دلم درین روز فرخنده ... کافی ست سرم را زیر برف کنم تا راحت شوم ... تا یک من  بماند و عاشقیت و یک دنیا دلدادگی به اهل بیت که چه خوش خیالانه برای خود میسازیم ... ولی اگر سر از پنجره بیرون کنم ... یا خیابان را قدمی زنم ... یا حتی جعبه ی تصویری خانه مان را روشن کنم ... به راحتی غم تمام عالم در دلم را لنگر می اندازد و من میمانمو یک دنیا شرمندگی ... شرمی که دیگر روی گفتنش را هم ندارم !
از دخترانی که به واسطه همین روز به شما منصوبند و ذره ای از پاکی دخترانه شان را نمایش نمیدهند ...میگویند دختر خودنمایی را دوست دارد... قبول ! اما چه سفیهانه "نمایش بدن" شده خودنمایی !!! کسی گوشش به حرف های من بدهکار نیست و من هم از شنوایی شان چیزی طلب ندارم ... اما فریاد میزنم و میگویم : شمارا بخدا خود واقعی تان را نمایش بدهید !!! والله ... این بدن را که هر حیوانی برای ارضای خودش هم نمایش میدهد!
خود واقعی شان زیباتر ست اما نمی فهمند ... چون یا خوابند یا خود را به خواب زده اند ... خدا در خود واقعی دختران عالم قلبی از طلا کار گذاشته ... طلایی که براقیت و چشم نوازی اش تنها دارایی اش برای نمایش است ... اما چه زیبایی دارد طلایی که با جیوه ی نگاه تیز نامحرمان سیاه شود ؟؟!!!  چه ابله اند کسانی که میخواهند با جیوه طلایشان را جلا دهند !!!
بانوی زیبایی ها که کلید سه در بهشت را در دستان شما نهاده اند ... بانو!
نظر لطفی به ما کنید تا رگ غیرتمان بیرون بزند برای مولایمان ...
از سفر طولانی شما برای دیدار ولی نعمتمان داستان های زیادی گفته اند ... اما من میدانم که شوق دیدار برادر را ساخته اند تا ما یاد نگیریمحرکت زهراگونه ات را در دفاع از ولایت ... حرکت جهادی شما به سوی برادر برای دفاع از امر ولایت چیزی نبود که با تعابیر عوام فریبانه گم شود ... چون نشانی از مادر داشت ، گم نشد ... چون کپی کار او بود ، گم نشد ...
چون هنوز شیعیان نابی هرچند اندک در میان ما هستند ، گم نشد ... و من به همین دلخوشم !!!
دختران شهر من اما ... در ظاهر چیزی از شما و اهل بیت ندارند ... ای کاش در دلهاشان مانده باشد مهر مادرمان زهرا س ...
تن نمایی میکنند برای همسر یابی!!! تحصیلات را ادامه میدهند تا جایی که بتوانند اما آن هم برای خودنمایی !!! حتی عده ای حجاب دارند برای فریب دلها !!! باورتان میشود بانو ؟؟؟!!! چادر خاکی مادرمان را به سر میکنند تا دله جوانک پاکی را بربایند ... هرچند برای ازدواج ... اما چادر به سر کردنشان نه برای این است که تاج بندگی بر سر نهند ...
این است درد دلمان ... که حتما میدانید ...
توسلمان به مادر است و شما ، برای مشکلات دختران شهرمان ... شهری که دیگر بوی حیا نمیدهد ...بوی عفت نمیدهد...بوی نور نماز شب در چهره نمیدهد ... بوی زبان ذکر گو و چشم اشک ریز ... بوی هیچ کدام را نمیدهد ...
ما که مدعی هستیم دستمان خالی ست ... نه ! خالی نیست ... چند جرعه گناه در دستانمان داریم ... که ای کاش نبود ... و اگر نبود ... حتما میتوانستیم حرکت جهادی برای آوردن سرورمان انجام دهیم ... حرکتی که نتیجه بخش باشد ...